Hakim Sanai Gaznevi'nin Şiirindeki Etkili Entelektüel Unsurlar
سال چهارم ، شماره 4 ، ایپپی 13 زمستان 1400
بنمایههای فکری اثرگذار در شعر حکیم سنایی
غزنوی
حسنا محمد زاده1
تاریخ دریافت : 1400/07/09 تاریخ پذیرش نهایی : 1400/10/16
(از ص 25 تا ص45 )
نوع مقاله : پژوهشی
چکیده
سنایی غزنوی، عارف حکیم
و شاعری
است که
ابتکار شعر عارفانه و حکیمانه
فارسی را
در اختیار
دارد و
حال و
هوایی
تازه را در ادبیات فارسی ایجاد کردهاست و به نوعی دوران ساز است. کسی که توانسته به خوبی قالبهای شعر فارسی، باالخص
مثنوی و
قصیده را
در خدمت
معانی عرفانی
و شعر
تعلیمی قرار دهد.
اغراق نیست اگر بگوییم
شعر عرفانی ایران با جایگاه و مرتبهای که دارد، مدیون نبوغ سنایی است. او شاعری برخوردار از روحی زالل و شفاف
است، که نه از رهگذر دینداری جماعت، بلکه از رهگذر دین خود
و با برداشت خاص خود با خدا، انسان و اجتماع، روبهرو میشود. در حالی که شاعران همدورة وی، معموال
در دربارها به مدح و ستایش شاهان و اربابان زور و زر مشغول و مالزمان همیشگی درگاه سالطین بودهاند و زندگیشان از راه دریافت صله تأمین میشدهاست؛ سنایی، با اندیشههای منحصرش، اوضاع نابسامان روزگار خویش را مورد نقد قرار دادهاست. این پژوهش به بررسی و طبقهبندی
بنمایههای فکری اثرگذار در شعر و جهانبینی سنایی پرداختهاست.
واژههای کلیدی : شعر فارسی، عرفان، قلندریه، شطح، سناییغزنوی
1 .دانشجوی دکتری دانشگاه کاشان، کاشان، ایران hosna.kashani@yahoo.com//. : Email
مقدمه
هنر شعر وقتی در خدمت بیان
مکارم
اخالقی و ارزشهای معنوی به کار رود،
میتواند انسان و جامعه را
در طی
طریق
کمال به سوی خدا رهبری کند. در قرآن در مورد شعر و شاعران چنین آمدهاست: «وَالشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ ِفى کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُواْاللَّهَ کَثِیراً... مگر
آنان (شاعرانى) که ایمان آورده و کارهاى نیکو انجام داده و خدا را بسیار یاد مىکنند و پس از آن که مورد ستم قرار گرفتند (به دفاع از خود) یارى مىطلبند (و با شعر از مظلومی ت خود دفاع مىکنند) و کسانى که ظالمند، به زودى
خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت.» (شعرا/ )227-224 در تفسیر این آیات، اذعان کردهاند، که کلمهى "غاوون"
از "غى "، ضد
رشد است،
چنانکه در جاى دیگر مىفرماید: "قد تَبی ن الر شد من
الغَى
" از آنجا که ک فار قرآن را ساختة وهم و خیال، و پیامبر را شاعر مىدانستند، این آیات آنان را محکوم مىکند که طرفداران شعرا، گمراهانند، ولى طرفداران پیامبر اسالم گمراه نیستند. شعرا، بىهدف و سرگشتهاند و به گفتة خود عمل
نمىکنند، ولى پیامبر اینگونه نیست، هماهنگى میان گفتار و رفتار پیامبر اسالم، نشانة آن است که او شاعر نیست.
از
امام باقر
و امام صادقعلیهماالسالم نقل
شده که به مناسبت آیة "والشعراء یَت بعهم الغاوون" فرمودند:
کسانى که فقه را براى
غیر دین
آموخته باشند، یا عمیق نیاموخته
باشند، هم گمراهاند و هم دیگران را
گمراه مىکنند
و قص هسرایان نیز مشمول این سرزنش هستند. از اینکه نام شعراى بىهدف در کنار دروغسازانى که شیاطین بر آنان
نازل مىشوند، آمده است، شاید بتوان ارتباطى میان شیطان دروغساز و شاعر بىهدفِ هرزهگو کشف نمود. (قرائتی،
/1392ج:6 )381 در نتیجه میتوان گفت شعر وقتی برخاسته از جان آگاه و معنوی شاعر باشد، سودمند خواهد بود. پیامبر در مورد شعر
میفرمایند: «سخن و کالم، خوب آن، خوب و نیکو است و سخن زشت آن، زشت و ناپسند است.» (دهخدا، :1363 )310 در نتیجه شعر عالوه بر آنکه آیینهی انعکاس عواطف شخصی و احساسات درونی است باید بازتابکنندة دردمندیهای جامعه و صدای طبقه ستمدیده و در خدمت اخالقسازی باشد؛ اما در قرن پنجم و ششم هجری
قمری، کمتر
شاعری، شعر را در خدمت
حکمت و
زهد و
اخالق و
عرفان به
کار گرفتهاست،
زیرا شاعران
این دوره،
در دربارها
به مدح
امیران و وزیران مشغول بودهاند.
در
این دوره
«دربارهای سالطین غزنوی و
سلجوقی و دیگر عمارتهای محلی، مجمع شاعران بود و شاعران موظ ف
بودند در مواقع معی ن، قصایدی بسرایند و در جلسات
خصوصی و عمومی مانند محافل مختلف و اعیاد و جشنها و وقایع گوناگون آن را بخوانند.» (وزینپور، :1374 )432،
این
در حالی است که نه تنها مدح صاحبان زر و زور در اسالم منع شده بلکه مجالست با آنان نیز، منع شدهاست. شاعران راستین زمانی که پدیدههای اجتماعی و فرهنگی زمان خود را شناختهاند، در تعدیل اوضاع جامعه و اثر بر قلب و روح انسانها کوشیدهاند. سنایی غزنوی شاعری است که حتی قبل از تحو ل فکری و در مدحهایش هم صالح
و رستگاری مردم را هدف داشتهاست: «شعر من سوی کافر و مؤمن/ همچو آب است و نفس از او ایمن» (سنایی، :1377 )714؛ اما باید دید پررنگترین و اثربخشترین بنمایههای فکری شاعری که شعرش همچو آب روان است و
در کافر و مؤمن رسوخ میکند، چه میتواند باشد؟
مسئله پژوهش
سنایی غزنوی، عارف حکیم
و شاعری
است که
ابتکار شعر عارفانه و حکیمانه
فارسی را
در اختیار
دارد و
حال و
هوایی
تازه را در ادبیات فارسی ایجاد کردهاست و به نوعی دوران ساز است. کسی که توانسته به خوبی قالبهای شعر فارسی، باالخص مثنوی و قصیده را در خدمت معانی عرفانی و شعر تعلیمی قرار دهد. اما چه مایههایی در جهان اندیشگی وی وجود دارد، که وقتی
همعصرانش به مدح و ستایش
شاهان و
اربابان زور و زر مشغول
و مالزمان
همیشگی درگاه
سالطین بودهاند؛ سنایی، به فکر اصالح اوضاع نابسامان روزگار
خویش
و ترویج اخالقیات و
عرفان
و
زهد بودهاست؟
روش پژوهش
در این تحقیق از روش توصیفی - تحلیلی استفاده شده است؛ بدین ترتیب که مجموعه آثار سنایی غزنوی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته و نکات برجسته و بنمایههای فکری پررنگ و اثرگذار آن مورد تحلیل قرارگرفتهاست و همزمان با آن،
منابع
فرعی، از جمله کتب و مقاالتی که در این زمینه وجود داشته،
مورد بررسی و واکاوی قرار
گرفتهاند.
.1 نگاهی به سیر تحول شعر سنایی
جایگاه ویژه سنایی در
شعر به
سبب
راهی است که وی برای
ادبیات عرفانی گشودهاست. زندگی سنایی مانند اسفار
اربعهی عرفانی، دارای چهار مرحله
و سفر
است، که
به لقاءاهلل
منتهی میشود:
«مرحلهی نخست، بیست و
پنج سال زندگی در غزنین. مرحلهی دوم، سفر به بلخ و اقامت در این شهر که کارنامهی بلخ حاصل این دوره است. مرحلهی سوم، سفر به سرخس که تا پنجاه سالگی 518( ق) آنجا میماند (گرایش به عرفان و تصوف.) مرحلهی چهارم، سفر به وطن
خود غزنین
و مرحلهی
کمال و
خلق حدیقه
که در
شصت و
دو سالگی
529( ق) به سرای
باقی شتافت.
او به دربار مسعود بن ابراهیم شاه غزنوی رفته و طبع آزمایی کرده و علوم اسالمی و عربی را به خوبی آموخته و بیشک
حکمت و فلسفهی اسالمی به ویژه
آثار ابوعلی
سینا را
خوانده بود. از کشفالمحجوب
هجویری، رسالهی قشیریه، شرح تعر ف کالباذی، سه اثر برجستهی عرفان و تصو ف بهرهها گرفته و در شعر به مسعود سعد سلمان، عثمان
مختاری و امیر معز ی عالقه داشتهاست. به موسیقی و سماع و مجالس صوفیه عالقمند بوده و در دو دورهی اصلی خود که روی آوری به دنیا و پشت کردن به دنیا و گرایش به عرفان باشد از شرابخواری به ترک آن روی میآورد و پس از مطالعات فراوان دربارة راه عقل و راه اشراق برای رسیدن به حقیقت به راه دل میرسد و پیرو مکتب عشق و جمال در
عرفان ایرانی
اسالمی میگردد». (افراسیابپور، :1386
)15-14 سنایی، برای
نخستین بار مضامین عرفانی را با فرهنگ عامیانه و حکایاتِ تمثیلی درآمیخته و منظومههای تعلیمی خَلق کرده و راهی نو گشوده است. او مبتکر شعرهای زاهدانه، قلندری و خراباتی بوده و اکثر آموزههای صوفیانه را با بیانی زیبا و آموزنده ارائه نموده است. مطالعه درباره اندیشههای او در اخالق اجتماعی و نوآوری در ادبیات زهد و تاثیر او در شاعران و عارفانِ پس از خود به ویژه عطار و مولوی از آن جهت قابل اهمیت است که نشان میدهد مثنوی معنوی، فرزند حدیقهالحقیقه است. برای
آشنایی بیشتر با بنمایههای فکری حکیم سنایی و اثرگذاری آن در اشعار وی، الزم است با مفاهیمی چون زهدیات،
قلندریات، خرابات و شطحیات، دقیقتر آشنا شویم.
-1 .1 زهدیات
زهد پیش از اسالم در شرق و غرب و پس از آن در جهان اسالم طرفداران زیادی
داشتهاست و آن را آموزهای قرآنی دانستهاند که در سیرهی پیامبر، صحابه و تابعین دیده شدهاست. ادبیات زاهدانه را در ادبیات عرب از قرن دوم هجری رو
به کمال
دانستهاند و نمونهاش دیوان ابوالعتاهیه
130-210( ق) است که
عمدهی آن
شعر زهد
است. در ادبیات
زاهدانه و عرفانی بیشتر به مفهوم ترک دنیا و لذات دنیوی است. (ترینی قندهاری، :1374 )43 در اصطالح سالکان، زهد بیرون آمدن از
دنیا و آرزوهایی است که انسان به آن تعلق دارد. (دهخدا، 1377، ج:9 )1302 نجم
رازی در فصل یازدهم، باب سوم کتاب مرصادالعباد، زهد را صفتی از صفات الزمة مرید دانسته، که مرید باید با احراز آن از دنیا اعراض نماید. (نجم رازی، :1373 )825؛ اما سنایی «زهدی را ترویج
میدهد که با انکار دنیا همراه نیست و در حوزهی مکتب
عشق و
طریقت جمالی
قرار میگیرد
که دنیا
را مزرعه
آخرت و
عشق زمینی
را واسطهی
رسیدن به
عشق الهی میداند.» (افراسیابپور، :1387 )24 زهدیات سنایی با تکیه بر قرآن و سنت و مکارم اخالقی از او شاعری معنیآفرین و نوآور
ساختهاست. از شاخصههای معنوی،
قصاید زهدی،
این است
که، استعارهها
و مجازهای
کمتری در آن به چشم میخورد و ما به ندرت در این نوع شعر به صنایع ادبی برمیخوریم؛ زیرا این گونه اشعار برای طبقة خواص سروده نشده
است، بلکه
برای
عوام گفتهمیشود. بنابراین، باید
از مواردی
که فهم
شعر را
دچار ابهام
و مشکل میسازد دوری
شود. دلیل دیگری که میل به وضوح و سادگی را در این شعر بیشتر میکند، به طبیعت موضوع برمیگردد. شاعر غالبا در آن از مرگ و از توبه و بازگشت از فساد دنیا و اهل آن و ضرورت دوری از آن صحبت میکند و آن موضوعاتی است
که احساسات خوف و پشیمانی
را میطلبد. عالوه بر این شعر زهد بر وعظ و پند تکیه
دارد.
مشخصترین خصوصیات لفظی اشعار
زهدی سهولت
الفاظ و
دوری آن
از الفاظ
استوار و محکم میباشد بنابراین،
«ما در اشعار زهدی
لفظ غریب که مت صف به جزالت باشد کمتر مشاهده میکنیم. در کنار سهولت الفاظ و سادگی آن،
اسلوب
ساده و به دور از تزیین نیز در این
اشعار
نیک هویداست. از دیگر ویژگیهای این نوع شعر
روانی
آن
میباشد و دوری از جزالتی که بر شعر قدیم سایه افکنده بود». (میرحسینی، :1390 )284-283
-2 .1 قلندریات
یکی
از بخشهای
عمدهی قصاید،
غزلیات، قطعهها و رباعیهای سنایی
را قلندریات
تشکیل میدهد،
که شاعر
در آنها
تمایالت صوفیانه و مبارزات انتقادی
اجتماعی خود را نشان میدهد
از ریا
به خرابات
پناه میبرد
و میکده
را جای
مردان خدا میداند. «واژهی قلندر به مکانی اطالق میشود که افراد ساکن در آن، از لحاظ بیپروایی نسبت به زیر پا نهادن عرف و عادات رایج در جامعه،
معیارهای ارزشی شریعت
در نگاه عادی مردمان و نیز رسوم ظاهری آن در جایگاهی ویژه قرار داشتهاند.» (شفیعی کدکنی، :1386 )307 بدین سبب قلندران در پی پایبند نبودنشان به معیارهای حاکم بر جامعه
چهرهای منفور یافتهاند.
به
دنبال برداشت
عاشقانهی شماری از عارفان، تصوف
ایشان بر
مبنای فاصله گرفتن از زهد محض، آمیخته با درد عشق میگردد. در نظر اینگونه عارفان درد عشق با درد دین یکی
است و این درد، درد ناشی از رویارویی شخص عارف با مردم زهدفروش و کسانی است که تظاهر به دینداری میکنند،
اما نه تنها اعمالشان تهی از ارزشهای حقیقی است، بلکه گاهی عمل ضد ارزش خود را هم به دین نسبت میدهند. عارف خود را از مردم و جامعهای که کسانی در آن تظاهر به دینداری میکنند، جدا نمیداند و در مسیر تکامل و تأثیرپذیری از اندیشههای فردی و تجربیات روحانی شخصی عارف و در راستای نقد و آسیبشناسی اجتماعی وی از اینگونه ظاهرگرایان به
آفرینش گونهای غزل به نام
«قلندریات»
میانجامد.
(طایفی، شاهسوند، :1392
)40 شفیعی کدکنی معتقد است که «یکی از مسائلی که سنایی وارد شعر فارسی کردهاست همین تصویر قلندریان است به عنوان رمزهای کمال انسانیت و اوج تعالی او در سلوک». (شفیعی کدکنی، :1386 .)302 در موضوع قلندریات سنایی را
مبتکر دانستهاند و به این شعر استناد کردهاند:
در کویِ ما که مسکنِ خوبان سعتریست
از باقیات مردان پیری قلندریست
پیری که از مقام منی ت، تنش جداست پیری که از بقای بقی ت،
دلش بریست
(سنایی، :1362 )89
به رغم حضور همه جانبهی مایههای
قلندرانه در شعر فارسی، این
موضوع در
پژوهشهای ادبی مرتبط با شعر
سنایی، نقش چندانی نداشته است.
نخستین مطالعات جدی دربارهی
«قلندریات»
به
عنوان یک
پدیدهی ادبی به دهه 1950 و اوایل دهه 1960 باز میگردد، در این هنگام «هلموت ریتر» نتایج تحقیقات خود را در آثار فریدالدین عطار منتشر کرد، که شامل تحلیل مفص لی درباره
مایههای قلندرانه در غزلیات این
شاعر است.
دلیل کم توجهی به قلندریات سنایی، این است که رشد عظیم شعر عرفانی در قرنهای بعدی کار سنایی را تحتالشعاع قرار دادهاست. برخی
سنایی را مبتکر غزل مالمتی ـ قلندری دانستهاند. «منظور از غزل مالمتی ـ قلندری شعری است که در آن بنیادهای
ارزشی جامعهی دینی متزلزل میشود و شاعر به عنوان یک مصلح و منتقد، بر نظام ارزشی جامعه میتازد. البته قصد او مبارزه با دین نیست اما چون جامعه دچار واژگونی ارزشی شده شاعر از طریق مبارزه زنگ خطر را به صدا درآورده و آب در النهی مورچگان میریزد... اینجا درست همان جایی است که شعر مالمتی – قلندری سنایی تولد مییابد او هم به جنبهی فردی و انفسی اینگونه سلوک نظر داشته و هم بعد اجتماعی به آن دادهاست... بهترین راه برای مبارزه با این نظام ارزشی واژگونه، این بود که بتواند تئوری مالمتیه و قلندریه را ـ که عرف اجتماعی را به تمسخر گرفته بودند ـ بر روی زبان پیاده کند». (فتوحی، محمدخانی، :1385 )12 غزل مالمتی ـ قلندری تا پیش از سنایی
بیسابقه بود و پس از او تبدیل به یک جریان ادبی غالب در شعر فارسی شد.
-3 .1 خرابات
در
فرهنگهای کهن واژه خرابات به
میخانه، قمارخانه یا روسپیخانه اطالق
شده است.
اگرچه این تعریف گسترش مجازی معنای تحتاللفظی
است، اما چنین تعاریفی از دامنهی وسیع مفاهیم مجازی این واژه در کارکرد
قلندرانهی آن تصویری بسیار ناقص به دست میدهد. کمکم خرابات به صورت یک موضوع استعاری درآمد و ترکیبهای چون «خرابات محبت»، «خرابات فنا»، «خرابات ارواح» در اشعار به کار رفتند. اگر این شیوه را در سرودههای سنایی مورد تفحص قرار دهیم، میبینیم
که در
شعرهای نوع خراباتی، عینیت تخیل
حفظ شدهاست و
به شکل
مبارزه با زهد خشک درآمده است. در یکی از این شعرها
معشوق شاعر درون خرابات است و شاعر روشی در پیش میگیرد که آن را به طنز
اعتکاف نامیده است چنانکه گویی
زاهدی گوشه
نشین است.
در
آثار همه
شاعران بعد از سنایی که
کم و
بیش
از نوع ادبی قلندرانه
تأثیر پذیرفتهاند،
شعرهایی مییابیم که آشکارا برگرفته
از الگوهای
سنایی است
که از
آنها
میتوان در قرن هفتم
عطار، سعدی،
مولوی، سلطان ولد، عراقی و
در قرن
هشتم حافظ
و شاه
نعمت اهلل
ولی را
نام
برد.
-4 .1 شطحیات
شطح
عبارت است از حرکت و
بیقراری دل هنگام غلبه وجد
و بیان
آن حالت
با عباراتی
که گاه
ظاهر
آن کلمات ناپسندیده و حتی خالف ادب و شریعت به نظر آید، در حالی که باطن آن گفتار مستقیم است و گویند با نیت صافی
چنان بیان
کرده که
بیگانه از سفر او آگاه
نگردد. (رجایی بخارایی، :1375 )367
خاستگاه شطح «غالباً جابجایی
عالم
غیب و شهادت یا جابهجایی جزء و کل یا حق و خلق است» (شفیعی کدکنی، :1378 )338؛ اما برآیند مطالعات شطحیات و دیدگاه کلی درباره آن به دو نوع سطح متمایز اشاره دارد؛ یکی شطحی است که در حال سکر و بیخودی و فنای
فیاهلل
از شخص عارف صادر میشود
و دیگری شطحی است که در
حالت هوشیاری سالک،
بر زبان
وی جاری میگردد
که با توجه به خاستگاه آنها، میتوان نوع اول را شطح بیخودانه یا ناآگاهانه و نوع دوم را شطح آگاهانه
نامید. شطحیات عرفانی از نوع اول، از آنجا که خاص عالم غیباند و از نوع سخنان متشابه به شمار میروند (بقلی شیرازی، :1374 )57-56 هنگام ترجمه به
زبان عادی
و این
جهانی به
ناچار ظاهری
رمزگونه به خود میگیرند؛ چرا
که «حضور تجربههای روحانی، که ماورای تجربههای عادی
هستند، در زبان، زبان را از وظیفه طبیعی
خود،
که انتقال معنی و تجربههای
مشترک است،
عاری ساخته
به آن خصلت رمزی
و نمادین
می بخشد
و درک آن را
دشوار میسازد»
(پورنامداریان، :1380 )157 از این رو
برای دریافت
معنای حقیقی
آنها و
مبرا شدن
از اتهام
کفر، نیاز
به تأویل، ضرورت می یابد. شطحیات نوع دوم نیز برای رعایت احتیاط از جانب عارفان در قالب عبارات رمزی بیان شده است؛ از این رو باید به آنها نیز به دیده تأویل نگریست. بدین سان، از دیدگاه شطحی، قلندریات، بهطور کامل سخن شطح است، با این برتری که این نوع غزل، هر دو نوع شطح را در خود گنجاندهاست. قلندریاتی که دید انتقادی و معترضانه در مورد مسائل دین
و سیاست
جامعه
در زبان آن نهفته است
و دردهای جامعه را
از نظر
سیاسی و
دینی بازگو میکند، نوعی شطح آگاهانه است، اما غزلیاتی که در آنها سخن از تحول روحی شاعر و گذشتن از خودی و
بیخود شدن از سکر و فنا است، شطح ناآگاهانه به شمار میرود که وجد و بیخودی ناآگاهانه را در خود جای دادهاست.
پس قلندریات نسبت کامالً مستقیم با شطحیات عرفانی در این دو نوع خود دارد.
.2 بن مایههای فکری غالب در شعر سنایی
-1 .2 توحید و نمود آن
توحید عبارت است
از: گواهی دادن به یگانگی
خدا در ذات و پاکی وی
از هرگونه انباز و فرزند، گواهی دادن
به
یگانگی او در صفتهایی که در
آن بیشبهه
است و
نیز گواهی
دادن به
یگانگی خدا به نامهای حقیقی
ازلی. (انصاری،:1388
)211-210 پدیدار شدن
خدا در
جهان هستی
به دوگونه
فیض اقدس،
فیض مقدس
صورت گرفته است.
مراد از فیض اقدس، پدیدار شدن
ذاتی خدا
و مقصود
از فیض
مقدس، پدیدار
شدن نامهای
اوست. ذات حق
در
ذات هر
پدیدهای پدیدار است و صورت
های بیشمار
هستیها نیز در حکم نامها
و صفتهای
بیشمار حق است. از آنجا که ذات مطلق حق برای ما شناختی نیست این شناخت تنها از راه آشنایی با صفتها ممکن میشود. مراد از صفت به طور کلی اعتبارها و
نسبتهایی است که موصوف را
از دیگران متمایز میکند. به تعبیر ابنعربی نامهای
خدا مانند دانا، صانع، پروردگار، حی و... کنایه از نسبتها و اضافاتی است که ماورای آنها جز حقیقت واحد نیست. (ابن عربی،:1389 )173-171 طبق اعتقاد صوفیه، مشیت الهی از جمله نامهای نامحدود، نود و نه و به روایتی هزار و یک نام، برحسب
استعداد و توان بشری پدیدار
کرده و
زیبائی صفتها را در آن
پدیدارگاهها بر دیدة مشتاقان دیدار خود جلوه دادهاست تا هر لحظهای آنان را تسل ی دهد و دم به دم از دریچة هر نامی، زیبایی صفتی را بر نظر ایشان هویدا
کند و بر ذوق و
شوق آنان
بیافزاید. (محمود کاشانی، :1386 )24-23 سنایی در ابیاتی به نامها و
صفتهای نامعقول و بی پایان
و بیشبهه
خدا اشاره
کرده و
نیز عرضه
کردن زیبایی
صفتی را
از دریچهی
هر نامی،
از زبان
خود وی
بیان نموده
است و
سالکان را به کوشش برای
بندگی و
شناخت او
از راه
صفت ها
و نامهای
وی به
دانش(به شیوه عارفان) سفارش نمودهاست، نه با عقل که روش معتزلیان است. ( انصاری، :1377 )170-169 تا حق تعالی بر دل
آنان از دالل صمدی نور بچشاند:
هرچه در فهم تو گنجد همه مخلوق بود آن به حقیقت تو بدان بنده که من خالق آنم
هر شب و روز به لطف و کرم و جود و جاللم سیصد و شصت نظر سوی دلت میکند آنم صفت خویش را بگفتم که منم خالق بی چون نه کس از من نه من از کس نه از اینم نه از آنم
منم آن بار خدایی که دل متقیان را هر زمانی به دالل صمدی نور چشانم
(سنایی، :1362 )387
سنایی نامهای خداوند را راهبر جود و نعمت و کرم او میداند و جان و دل را با آن صیقل میدهد:
نام های بزرگِ محترمت رهبر جود و نعمت و کرمت
(همان)60:
-2 .2 اقرار به خلق افعال بندگان
طبق اعتقاد صوفیه، همانگونه
که خداوند
آفرینشگر اعیان است، آفرینندهی کارهای
بندگان نیز هست.
بدینسان هیچ آفریدهای توان پدیدآوردن کاری را ندارد، مگر اینکه خود به وی توان ببخشد و هیچ خواهانی اراده پدیدآوردن
چیزی را ندارد، مگر به خواست او (کاشانی،:1386 28 ؛ یثربی، :1384 )521 از این رو سنایی
معتقد
است که فاعل
یکی بیش نیست:
بسیار گناه کردیم آن بود قضای تو شاید که به ما بخشی از روی کرم آنها
(سنایی، :1362 )18
اشاعره هم معتقدند که همهی کارهای بنده خواه ایمان، فرمانبرداری یا گناه، آفریده خداست و همگی به خواست وی بستگی دارد. (نسفی، :1326 )112 گسترش کالم اشعری در جایجای شعر سنایی به چشم میخورد و اینکه
همه نقشهها و کارها به خداوند منحصر میشود:
کار حکم ازلی دارد و نقش تقدیر
که نوشته است همه بوده و نابوده در آن
(سنایی،:1362 )442
علت رزق تو به خوب و به زشت گریهی ابر نی و خنده کشت
بی سبب رازقی یقین دانم همه از تو نانم و جانم
(سنایی، :1377 )107
با
توجه
به ابیاتی از سنایی میتوان به این
نتیجه
رسید که سنایی بر
این اعتقاد نیست که آدمی هیچ اختیاری ندارد بلکه باور دارد که انسانها در کارهای ارادی خود نه یکسره بیاختیارند و نه صاحب اختیار تام، بلکه حالتی میان آن
دو وجود دارد و این سخن یادآور سخن معروف امام جعفر صادق(ع) است که فرمود: «ال جبرَ و ال تفویضَ ولکن امرٌ
بینُ امرین» مانند ابیاتی از این دست:
از نگارستان نقاش طبیعی برتر آی تا رهی از ننگ جبر و طمطراق اختیار
(سنایی، :1362 )189
از پی احیای شرع و معرفت کردی جدا تیرگی ز اصحاب جبر و خیرگی ز اهل قدر
(همان )267:
این کمر ز «ایاک نعبد» بست در فرمان شرع و آن دیگر تاجی نهاد از یفعل اهلل ما یشاء
(همان: )36
میتوان گفت که سنایی با
استناد
به آثارش دیدگاههای متفاوتی دارد یعنی هم بر نقش داشتن
آدمی
در کارهایش
معتقد است و هم سخنانی جبرگرایانه دارد:
تو نکوکار باش تا برهی با قضا و قدر چرا ستهی؟
(سنایی، :1377 )92
تو به قوت خلیفهای به گوهر قوت خویش را به فعل آور
آدمی را میان عقل و هوا اختیار است شرح کر منا
از عبیدان ورای پرده چرا اختیار اختیار کرده تو را
(همان، )373
از دیدگاه سنایی جایی که هیچ موجودی حتی پیامبران را یارای رسیدن به ذات باری تعالی نیست، مسلما برای
انسانهای معمولی رسیدن به این مرتبه محالتر است:
هیچ در کنه کبریا نرسند کی رسی تو که انبیا نرسند
(همان: )87
انبیا عاجزند از این معنی تو چرا هرزه میکنی دعوی؟
(همان: )72
سنایی معتقد است که ذهن آدمی راهی برای رسیدن به کنه ذات خداوند ندارد و ممکن است در این راه به گمراهی برسد پس به مخاطبانش هشدار میدهد که جایی که حتی پیغمبران از رسیدن به شناخت خداوند عاجزند، او بیهوده
دعوی شناخت نکند.
-3 .2 نمودهای خودشناسی
انسان در حکم آینة ذات و
صفتهای حق است. چون آینه صاف
باشد، به
هر صفتی
که حضرت
در آن
پدیدار شود ، بدان صفت
پدیدار میشود هر صفتی که
از آینه
پدیدار میشود، تصرف صاحب پدیدار
است، نه
آینه؛ پس
اگر این
آینه پاک و خالص گردد، راز جانشینی خدا این است که او پدیدارگاه ذات و صفتهای خداوند باشد. (نجم رازی، :1373 322 ؛ ابن عربی، :1375 )73 سنایی بر همین پایه و نیز به موجب حدیث «خلق اهللُ آدم اعال صورته» نه
تنها دل عارف را آینه صفت میداند، بلکه انسان کامل را آینه تمام نمای حق تلقی مینماید:
پیش آن کش به دل شکی نبود صورت و آینه یکی نبود
گرچه در آینه به شکل بوی آنکه در آینه بود نه تویی آینه صورت از صفت دور است کان پذیرای صورت از نور است
(سنایی، :1377 )68
از همین روست که وی همچون دیگر عارفان، با استناد به حدیث مشهور «من عرف نفسه فقد عرف رب ه» (فروزانفر،
:1370 )167 خودشناسی را مقدمه خداشناسی میداند.
-4 .2 دنیا در شعر سنایی
با توجه به اینکه دنیا از موضوعات اصلی زهد و عرفان است، اشعار بسیار زیادی از آثار شاعران را به خود اختصاص دادهاست. شاعر از اوصاف، کنایات، تشبیهات، استعارات
و تمثیالت مختلفی برای به تصویر کشیدن دنیا استفاده کردهاند. سنایی ظاهر و باطن دنیا را دوگانه و همچون
انسانی
منافق میداند تا با این تصویر از دنیا، انسان را از
فریفتگی آن بر حذر دارد و حقیقت دنیا را برای وی آشکار سازد:
چون عروسی است ظاهر دنیا لیک باطن چو زال بی معنی
(سنایی، :1377 )369
سنایی برای به تصویر کشیدن عمیق ظاهر و باطن دنیا آن را به ماری سمی تشبیه میکند که ظاهری نرم و زیبا
دارد:
هست چو مار گرزه دولت دهر نرم رنگین و از درون پر زهر
همه اندرز من به تو این است که تو طفلی و خانه رنگین است
(همان: )431
سنایی آنچه را از حقیقت دنیا در دین یافته و در طریقت تجربه کرده و جامعه را از آن غافل میداند بیان میکند و
میگوید:
این جهان در حلی و حله نهان گنده پیریست زشت و گنده دهان
(همان: )470
سنایی از سخنان امیرالمومنین(ع) در نهج البالغه بهره میبرد و دنیا را به زنی
تشبیه
میکند که باید سه طالقه
شود تا قابل برگشت نباشد:
سه طالقش ده ارت هیچ هش است زآنکه این گنده پیر شوی کش است
حیدری نیست اندر این آفاق دهد این گنده پیر را سه طالق
(همان)
ناگفته نماند که سنایی از جنبههای ارزشمند دنیا هم غافل نمانده و برای آن باطنی در نظر گرفته که ناطق و
پندآموز
است برای عاقالن:
چون کتابیست صورت عالم کاندرویست بند و پند به هم
صورتش برتن لئیمان بند صفتش در دل حکیمان پند صورتش خاموش و سخن در وی تن او نو جهان کهن در وی
(همان)457:
-5 .2 راههای رسیدن به خدا
عاشقان واقعی و آنان که مست جمال یار هستند از تظاهر به شریعت اجتناب میکنند و عشق، به نحوی آنان را به سوی رهایی از این قیود سوق میدهد. سنایی در ابیاتی «ال» را در کلمهی شهادت جاروبی
میسازد تا همه چیز دیگر را از جهان همچون غباری فرو روبد گویی می خواهد جهان را از همه چیز نفی کند
تا آن را در حقیقتی مطلق
منحصر نماید:
تا به جاروب ال نروبی راه نرسی در سرای اال اهلل
(سنایی، :1377 )139
برخی از سخنان سنایی برای دور کردن مخاطبان، به ویژه عامه مردم از پارهای از شبهههای محتمل دینی، در نهایت صراحت بیان میشود، مثالً در زمینه وحدت ادیان با وجود اینکه به این قول ابوسعید ابوالخیر باور دارد که
گفتهاست: « به عدد هر ذره از موجودات، راهی است به حق»... (محمدبن منور، :1376 )290 سنایی میگوید:
راه دور از دل درنگی توست کفر و دین از پی دورنگی توست
لقب رنگها مجازی کن خور ز دریای بینیازی کن
بیش سودای رنگها نپزی گر کند عیسی تو رنگرزی
هرچه خواهی ز رنگ برداری در یکی خم زنی برون آری
)166-165 :1377 سنایی،(
سنایی یکی از شرطهای تحقق توحید را توکل میداند و راه آن را کور داشتن چشم و صورت و کر داشتن گوش
مادی میداند:
راستی در راه توحید این دو شرط است ای عجب
چشم صورت کور و گوش مادگی کر داشتن
(سنایی، :1362 )47
-6 .2 مرگ در شعر سنایی
سنایی در مورد مرگ دیدگاههای قابل توجهی دارد که بیانگر پیوند شریعت و طریقت در افکار او میباشد. نگاه عارفانه و حکیمانه و دینی سنایی به مسائل مختلف باعث شده است که او در مورد مرگ نیز دو چهره مختلف ببینند. مرگ در نگاه
نخست همچون
فرشته نجات
از زندان
دنیا و
سرای فساد
و مایه
حیات اهل
داد و
دین است
و تحفه الهی است که چون مهمانی ناخوانده اما پر برکت میآید و انسان باید با دل و جان از آن استقبال کند تا از این
برکت الهی بهرهمند گردد و به سرایی برسد که سنایی از آن به عروس تعبیر کردهاست:
کی باشد که این قفس بپردازم در باغ الهی آشیان سازم
با روی نهفتگان دل یکدم در پرده غیب عشقها بازم
(همان: )371
و باز میگویند:
در مرگ حیات اهل راد و دین است وز مرگ روان پاک را تمکین است
نز مرگ دل سنایی اندوهگین است بیمرگ همی میرد، مرگش زین است
(شفیعی کدکنی، :1373 )148
چهره دیگر مرگ، وجه
هالکآور آن است که در
آن سنایی
مرگ را
مایه هالک
و ترس
میداند که باید از آن
ترسید و گریزان بود البته سنایی هر یک از این دو چهره مرگ را به گروهی اختصاص میدهد. آن را برای همه یکسان
نمیبیند. فیالمثل افراد دو رنگ و منافق را از مرگ هراسان میبیند و افراد با اخالص و صادق را عاشق مرگ مییابد:
جز دو رنگی نشد ز مرگ هالک مرد یکرنگ را ز مرگ چه باک
(همان: )420
-7 .2 اخالق در شعر سنایی
اخالق یکی از اصلیترین مبانی عرفان و تصوت به شمار میآید. بنا به روایتهای گوناگون پیامبران برای مکارم اخالقی مبعوث شدهاند.
یعنی اگر فقه و احکام ظاهر
دین باشند،
عرفان و
اخالق باطن
دیناند و بسیاری از قرآن
شناسان اکثریت قاطع آیات را اخالقی
دانستهاندو در واقع اخالق عرفانی، جهانی است و
اخالق
اهل ظاهر، تنها یک مذهب
را در
بر میگیرد.
اگر
سنایی از
حرص و
آز میگوید
بر این
معنا اشاره
دارد که
«اگر انسان اسیر دست
غیر خدا باشد به حرص و
آز دچار میشود و نشانهی آن زایل شدن عقل و شعور انسانی است. در عرفان سنایی فضایل اخالقی نور
هستند و
رذایل اخالقی،
آتش. خشم و شهوت
را آتشی
میداند که درون و بیرون
را خاکستر
میکنند و ریا و کبر را هم آتشی می داند که آهسته درون را
میسوزانند. از حقد و حسد هم به عنوان آتشهای درونی نام میبرد و این آتشها را در تمثیلهایی به شکل افعی و دیو نشان میدهد» (افراسیابپور، :1387 .)26 در کنار
پرداختن به غرور و حرص و
آز و
تبعیت از
نفس و
غفلت و
خودخواهی که در زمرهی رذایل
اخالقی فردی هستند، به اخالق اجتماعی هم میپردازد. مواردی چون تعصب مذهبی، نسیه فروشی، مردمآزاری، همنشینی با نااهالن و
مانند اینها. در عرفان اخالقی سنایی به پیروی پیر و مرشدی که در راه کسب کماالت مربی و راهنما باشد تاکید
شدهاست. برای مثال در زمینهی دورویی میگوید:
هر چه چون کاغذ و قلم باشد دو زبان و دو روی گاه سخن
هم چو کاغذ سیاه کن رویش چون قلم گردنش به تیغ بزن
)1221 :1362
سنایی،(
یا در باب ارزشمندی سخاوت:
چو شعر حکیمانه گفتم تو را تو جود کریمانه
با من بکن
ازیرا که بر ما پس از مرگ ما نماند همی جز سخا و سخن
(همان، )1222
یا در مذمت شرابخواری میگوید:
نکند دانا مستی، نخورد عاقل می در ره پستی هرگز ننهد دانا پی
(همان، )1232
و یا در مورد اهمیت همنشین خوب داشتن میگوید:
منشین با بدان که صحبت بد گرچه پاکی تو را پلید کند
آفتاب، گرچه روشن است او را لکه ابر ناپدید کند
)1198 :همان(
-8 .2 اعتراض به مدیحهگویی
قرن پنجم و ششم دوران آشفتگی و نابسامانی است و باعث همة این آشفتگیها، بیشک، شاهان و حاکمان بیلیاقت این دوره
بودهاند. سنایی شاعران همعصر
خویش را
که با
سرودن مدایحی
لبالب از
چاپلوسی و گزافهگویی به مقام
و آسایش رسیدهاند مورد سرزنش قرار میدهد «سنایی هم خلق و خوی سیریناپذیر آنها را آزموده و هم شیوهی
شاعری آنان را خود به پای خویش رفته بود، در نتیجه در کار شاعران آنچه برای دیگران جذبه و تأللو داشت، در چشم او جز حیله و دها
و چشمبندی
چیز دیگری
نبود... شعر همهی شاعران
در چشم
او بیش
از یک "شلواربها" یا "نانبها" ارزش نداشت.» (درگاهی، :1373 35،)34 از آنجا که یکی از بنمایه های فکری سنایی توجه به احوال جامعه و
اوضاع سیاسی
اجتماعی زمان است و زیور
آثار هنرمندان
را، بیان
دردهای جامعه میداند؛ به شاعرانی
که از
شعر به عنوان ابزاری برای تطهیر و موجه نشان دادن چهرهی ظلم و ستم استفاده کردهاند میپردازد و آنها را مورد اعتراض و
انتقاد
شدیدی قرار میدهد. از این رو نفرت
و بیزاری خود را از تمایل این شاعران به
فروختن هنر و روح
خود در ازای متاع دنیا اینگونه بیان میکند:
شعر برده به گازر و جواله خواسته زو بهای کفش و کاله
همچو خلقانیان کهن پیرای کرده یک شعر را دو گرده بهای
همچو سگ در به در به دریوزه خوانده مر زهر را شکر بوزه
مدح شاهان به عامیان برده دیو را هوش خویش بسپرده
جای خلخال تاج بنهاده شعرشان همچو ریششان ساده
هیچ نشناخته معانی را بد زبانی ز خوشزبانی را
نزد ایشان کراسه با کاسه هست یکسان چو تاس با تاسه
همه محتاج لقمهی نانند همه بیآلتند و حیرانند
)648-647 :1377 سنایی،(
و معتقد است این دسته از شاعران که شعر و عملشان قابلیت انتقاد دارد اینگونهاند:
شده قانع به یک دو دسته تره فرق ناکرده ناسره ز سره
بر خب از و کلبهی هر اس پیش قص اب و مطبخ رو اس
همگان مدح ناسزا گفته همگان در به یک نمط سفته
(همان: )649
از این روست که به شاه توصیه میکند اگر کار خیری میخواهد انجام دهد نسل این شاعران را از میان ببرد:
شاه اگر کارها گزیده کند نسلشان از جهان بریده کند
(همان: )649
از این منظر است که سنایی شعر خود را به سمت چشمهی آب حیات روان میداند و شعر دیگر شاعران را راهی
جهنم:
گفتهی من روان شمار روان در دو
عالم
چو چشمهی حیوان
شعر ابنای عصر اندر شر هم روان است لیک سوی سقر
(همان: )714
.3 نتیجهگیری
درونمایه اصلی افکار عمومی
و اشعار
سنایی را
آموزههای دینی به ویژه قرآن
تشکیل میدهد
سنایی به
تعقل و
تأمل
در احوال گذشتگان توجه دارد و اهل تصن ع نیست. وی در اشعار خود از حکایت و تمثیل که کارآمدترین عنصر در زهدی ات است، به خوبی بهره بردهاست. سنایی شاعری است که حال و هوایی تازه را در ادبیات فارسی ایجاد کردهاست
و به
نوعی دورانساز
است. کسی که توانسته
به خوبی
قالبهای شعر فارسی باالخص مثنوی
و قصیده
را در
خدمت معانی عرفانی و شعر تعلیمی قراردهد و میتوان گفت شعر عرفانی ایران با جایگاه و مرتبهای که دارد مدیون نبوغ
سنایی است. در بررسی شعر زاهدانه و قلندرانة سنایی، برخی بنمایههای فکری اثر گذارترند از جمله:
ـ توجه به توحید و نمودهای آن.
ـ اعتقاد به خلق افعال بندگان از سوی خدا با نگاهی جبرگرایانه که نشانگر مذهب کالمی سنایی است و در برخی
ابیات، به اختیار معتقد است.
ـ اعتقاد به لزوم خودشناسی در مسیر توحید و رسیدن از خودشناسی به خداشناسی.
ـ بیارزشی جایگاه دنیا و متعلقات آن در اندیشهی سنایی.
ـ تمرکز در راههای رسیدن به خدا.
ـ نگاه ویژه به مرگ.
ـ اهمیت اخالق و مسائل مرتبط با آن در انسانسازی.
ـ برائت از چاپلوسی و مدیحهگویی صاحبان زر و زور و بیارزشی ثروت و آسایش و مقامهای دنیوی.
میتوان گفت تمام اینها مضامینی هستند
که بخش
عمدهشان را میتوان در آیات
و روایات
به خصوص
در نهجالبالغه
یافت. گویا قرآن و نهجالبالغه چراغ روشنی است از گذشتههای دور تاکنون برای روشنایی مسیر پر پیچ و خم عشق
و نمایاندن راه به سالکان جادة سیر الی اهلل.
منابع
قرآن مجید.
ابن عربی.)1389( فصوصالحکم. توضیح و تحلیل محمد علی موحد و صمد موحد. تهران: کارنامه.
ابن عربی، محییالدین.)1375( رسائل ابن عربی به تصحیح نجیب مایل هروی. تهران: مولوی.
افراسیابپور، علی اکبر.)1386( عرفان سنایی. ادیان و عرفان.سال پنجم. شماره .18 زمستان. صص.47-13
انصاری، عبداهلل بن محمد.)1377( مجموعه رسائل فارسی خواجه عبداهلل انصاری به تصحیح و مقدمه محمد
سرور موالیی. تهران: انتشارات توس.
انصاری.)1388( صد میدان؛ بررسی و تصحیح متن، توضیحات و فهرستها از سهیال موسوی سیرجانی. تهران:
زوار.
بقلی شیرازی، شیخ روزبهان.)1374( شرح شطحیات به کوشش هنری کوربن. تهران: طهوری.
پورنامداریان، تقی.)1380( در سایهی آفتاب. تهران: سخن.
ترینی قندهاری، نظام الدین.)1374( قواعدالعرفا و آدابالشعرا. تهران: انتشارات سروش.
درگاهی، محمود.)1373( طالیهدار طریقت. چاپ اول. کرمان: موسسه فرهنگی و انتشارات ستارگان.
دهخدا، علی اکبر.)1377( لغت نامه دهخدا. چاپ دوم. تهران: سازمان انتشارات لغت نامه.
دهخدا، علی اکبر.)1363( امثال و حکم. جلد .1 چاپ ششم. تهران: امیرکبیر..
رجایی بخارایی، احمد علی.)1375( فرهنگ اشعار حافظ. تهران: علمی.
سنایی غزنوی.)1362( دیوان سنایی به سعی و اهتمام مدرس رضوی. انتشارات سنایی.
سنایی غزنوی.)1377( حدیقه الحقیقه. به اهتمام مدرس رضوی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
شفیعی کدکنی، محمدرضا.)1378( زبور پارسی. تهران: آگاه.
شفیعی کدکنی، محمدرضا.)1386( قلندریه در تاریخ. تهران: سخن.
شفیعی کدکنی، محمد رضا( .)1373 در اقلیم روشنایی. تهران: انتشارات آگاه.
طایفی، شیرزاد، شاهسوند، عاطفه.)1392( بررسی قلندریات در دیوان عطار نیشابوری. مجله ادیان و عرفان.
سال چهل و پنجم. شماره دوم. پاییز و زمستان.
عزالدین محمود کاشانی.)1386( مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه؛ به تصحیح جالل الدین همایی. تهران: نشر هما.
فتوحی، محمود، محمدخانی، علیاصغر.)1385( شوریدهای در غزنه، اندیشهها و آثار حکیم سنایی. تهران:
سخن.
قرائتی، محسن.)1392( تفسیر نور(دورۀ ده جلدی.) جلد ششم. تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
محمد بن منور.)1376( اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابیسعید. مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا
شفیعیکدکنی. تهران:آگاه.
میرحسینی، سید محمد.)1390( بررسی تطبیقی زهدیات ابونواس و سنایی. نشریه ادبیات تطبیقی دانشگاه
شهید باهنر کرمان. سال سوم. شماره .5
نجم رازی، عبداهلل بن محمد.)1373( مرصادالعباد، به اهتمام محمد امین ریاحی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
نسفی، ابوحفض عمر.)1326( شرح العقاید النسفیه. طابع و ناشری قدیمی یوسف ضیاء اسالمبول.
وزینپور، نادر.)1374( مداح داغ ننگ بر سیمای ادب فارسی، چاپ اول. تهران: انتشارات معین.
یثربی، سید یحیی.)1384( عرفان نظری. قم: بوستان کتاب.
Influential intellectual foundations in the poetry
of Hakim Sanai Ghaznavi
Hosna mohammadzadeh1
Abstract
Sanai Ghaznavi
is a wise mystic and poet who has the initiative of mystical and wise
Persian poetry and has created
a new atmosphere in Persian
literature and is a kind of
epoch maker. Someone who has been able to use the forms of Persian poetry,
especially Masnavi and ode in the service of mystical meanings and educational
poetry. It is no exaggeration to say that Iranian mystical poetry owes its position and rank to Sanai genius. He is a poet with a clear spirit, who
confronts God, man and society not through the religiosity of the congregation,
but through his own religion and his own perception. Whereas the poets of his
time, usually in the courts, praised the kings and lords of force and gold, and
were constant servants of the sultans, and their lives were secured
by receiving peace; Sanai, with his unique ideas, has criticized
the unhealthy situation of his time. This research has studied and classified
the influential intellectual principles in Sanai's poetry and worldview.
Keywords: Persian poetry, mysticism, Qalandaria, Shatah, Sanai-Ghaznavi
1 . PhD student in Persian language
and literature, Kashan
University. Kashan, Iran//Email:hosna.kashani@yahoo.com
Not: Bazen Büyük Dosyaları tarayıcı açmayabilir...İndirerek okumaya Çalışınız.
Yorumlar