Print Friendly and PDF

خلوت رویایی Rüya Gibi Yalnızlık Şiirleri ساحره عباسی

Bunlarada Bakarsınız




 

http://www.sarinazi.blogfa.com/

نمیدونم چرا بعضی وقتا هر چقدر تلاش میکنم

 به اون هدف رویایی که تو ذهنم دارم نمیرسم...

 انگار آفریده شدم که فقط سنگ صبور باشم 

 انگار وجودم ساخته شده از رویایی که دوس نداره به واقعیت تبدیل بشه...

 انگار واقعیت چشماشو روم بسته و دوس نداره منو ببینه...

 آخه جالبیش اینکه که من خوابام همش رویاست...

رویایی که خیلی دلم میخواد وقتی از خواب بیدار میشم...

 به واقعیت تبدیل بشه و اون وقته که من شادترین آدم روی زمینم...    

میگن رویاهایی که تو خواب می بینی روزی به واقعیت تبدیل میشن...

 هنوز مننظر اون روزی هستم که واقعیت چشاشو روم باز کنه

 و منو از دیدن آرزوی قشنگم بی نصیب نزاره...

باتوام...

واقعیت زندگیم!!!!

خیال نداری منو به آرزوم برسونی؟؟؟؟

*****

دنیا پر از مجسمه است

 مجسمه هایی از شکل انسان

 داشتم به آدما فکر میکردم...

   مثلا یه نفر خلافی انجام بده  تبدیل به مجسمه بشه...

 به نظرم فکر جالبی باشه که آدمای ظالم و متکبر و بد ذات تبدیل به مجسمه بشن...

 دنیا پر از فرشته های بالداره...

 فرشته هایی از شکل انسان...

 چقدر خوب میشد آدمای خوب و مهربون و با گذشت تبدیل به فرشته میشدن..

 فرشته هایی که با مجسمه های توی دنیا خیلی فرق دارن..

همین الان تصور کن تو  فرشته ای در واقع انسانی با قلب پاک هستی

دوستی داری که رفتار شایسته ای نداره..

  برای تبدیل شدن به مجسمه زمانی مشخص شده...

 یعنی اگه کسی تو زمان مشخص  نتونه  رفتار زشتش رو  و کارهای پلیدشو  ترک کنه....

 اون آدم  تبدیل به مجسمه میشه....

 تلاش میکنی دوستت رو به فرشته تبدیل کنی..

  موفق نمیشی و دوست بد ذات تبدیل به مجسمه میشه...

 سعی کنیم فرشته های خوبی باشیم تا تبدیل به مجسمه نشیم....

****

گاهی یه اتفاق کوچیک تو زندگی میتونه ما رو شاد کنه

 یه اتفاقی که مدتها دلمون میخواسته تو زندگیمون پیش بیاد

 یه اتفاقی که به قول معروف سرنوشتمون رو به کلی عوض کنه...

  تصور کن یه اتفاق قشنگ و خوشایند همین الان واست پیش بیاد...

  همون اتفاقی که سالها در انتظارش بودی و آرزوشو داشتی...

    این اتفاق شیرین تنها آرزویی بود که از صمیم قلب میخواستیش...

     از صمیم قلب میخواستی به آرزوت برسی و هم چنان امید داشتی...

      حالا تصور کن به آرزوت رسیدی  چه احساسی داری؟؟

       خب مطمئنا خوشحال میشین ولی حرف من این نیست

      حرف من اینه که بعد اینکه به آرزوتون رسیدین 

         سعی نکنین آرزوی بهتر از اون رو از خدا بخواین...

        در واقع به همون آرزوتون قانع باشین و مغرور نشین....

         چون خدای نکرده آرزویی رو که سالها در انتظارشو بودینو

       با غرور بیجا و خواسته های زیادتون از دستش میدین...!

****

 دلم گرفته...

دلم از خودم گرفته...!

 نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت....

 بلا تکلیفم...نمیدونم چی تو آینده در انتظارمه...

 چقدر سخته بلاتکلیف باشی و نگران....

  آره نگرانم، نگران آینده ام...

 تا به یه موفقیتی میرسم پشت سرش اتفاقای عجیبی میفته...

  دارم با این اتفاقای عجیب سر و کله میزنم...

 البته  فعلا دارم با این اتفاقای عجیب مدارا میکنم....

 یعنی چاره ای ندارم جز اینکه با سرنوشت عجیبم کنار بیام...

  اتفاقای من توی زندگیم زیاد عجیب و غریب نیستن...

  بیشتر نگران کننده اس...

   درست نمیتونم تصمیم بگیرم..

   یعنی سخته درست فکر کردن...

   دارم سعی میکنم درست فکر کنم...!

 

****

  تا حالا شده پشت پنجره بایستی

   حالت گرفته باشه و چشمات پر از اشک...

    بعد از خدا طلب بارون کنی.....

    میگن تو بارون هر دعایی بکنی برآورده میشه...!

     تو اون شرایط فقط به بارون فکر میکنی...

     من عقیده ام اینه که وقتی خدا دلش گرفته باشه

      بارون رو که همون اشکاشه رو بر سر ما نازل میکنه...

       چقدر دوست دارم بارونو...

        با اومدنش اشکام بند میاد،دلم از غم وغصه رها میشه!!

        وقتی خدا داره گریه میکنه من باید گریه م بند بیاد...

         باید سکوت کنم و فقط به گریه ی خدا گوش کنم.....

****

هوای برفی...

آدمای تو خیابون...

آدمایی که سعی میکنن زودتر به خونه برسن....

 بعضیا نگاهشون مضطربه...

 بعضیا رو که نگاه میکنی می بینی تو دنیای خودشون غرقن!

 بعضیا هم قدماشون تنده  از کنارت مثل باد سریع رد میشن...

 بعضیا هم تو اون تاریکی فقط لبخندشونه که برق میزنه...

 یه آقایی هست که همیشه تو مسیرم سنتور میزنه...

  حتی تو  اون روز سرد وبرفی داشت سنتور میزد..

   نگاش که میکنم می بینم تو حس و حال درونی خودشه...

  انگاری  با هر مضرابی  که حرکتش میده یه دونه از غمهاشو یادش میره...

  با آهنگ قشنگی که میزنه درد و غم وغصه به کلی یادش میره...

   وقتی ازش دور میشم می بینمش هم چنان سرش پایینه 

   با ظرافت و هنرمندانه مشغول نواختن سازشه....

    برف یا بارون باعث میشن آدما بیشتر تو خودشون غرق بشن...

     انگاری با اومدن برف و بارون غصه هاشون تازه معنا پیدا میکنه...

 

****

هوای بارونی...

دارم تو این هوای بارونی قدم میزنم...

این بار تنها نیستم....

یه آدم مهربون،یه آدم شوخ طبع،یه آدم خندون...

کنارمه و داره باهام تو این هوای بارونی قدم میزنه...

  من سردم میشه ولی وجود این آدم مهربون...

  وجودمو گرم میکنه و من ناخودآگاه لبخند میزنم...

  می پرسه سردته؟؟؟؟

 ومن با نگاه به چشمانش لبخند میزنم و میگم:نه زیاد سردم نیس...

 چشمانش با من حرف میزد چشمانی که ازش آرامش می بارید...

   خنده ی شیرینی کرد و منم پابه پاش خندیدم.........!

****

 یه سکانس  از فیلم دیشب بدجوری منو تحت تاثیر قرار داد!!!

 شخصیت اول فیلم وقتی فهمید سرطان داره سرخورده و آشفته شد....

 وقتی فهمید زنش به کارهای خلافش پی برده ناراحت شد...

  روبروی زنش ایستاده بود خجالت کشید و روشو برگردوند

 وقتی زنش سوال کرد چرا دزدی کردی؟؟؟

 اشکاش رو گونه هاش ریخت..غرورش زیر پا له شد...!

  برای بار دوم زنش سوال کرد ایندفعه جدی و خشن تر...

  مرد با چشمای گریون با صدای لرزانش گفت:

   " خسته شدم از خوب بودن،میخوام نسبتا بد باشم"

 

 ****

دنیای عجیبیه...!

 نکنه دنیا باهام بازی میکنه؟

 یا شایدم واسم دلسوزی میکنه...

یا شایدم دل رحم شده و سرش به سنگ خورده و.....

 دنیا با توام،صدامو داری یا نه؟؟؟

این روزا تو رو یعنی دنیامو جور دیگه ای می بینم...

هوس کردی باهام شوخی کنی یا مثلا آشتی کنی؟؟

 اگه شوخی باشه نمی بخشمت...

اگه قضیه آشتی و این حرفاست باشه آشتی میکنم...

حواست هست داری باهام چیکار میکنی؟؟؟

 دنیامو زیر رو رو کردی...شکل دیگه ای به زندگیم دادی...

  چه بخوای چه نخوای من این روزا رو به فال نیک می گیرم...

    سهم من از این روزا، فقط لبخند بوده وبس!!!!!

****

 این روزا همه سیاه پوش شدند...

  این شبها دلها همه گریون شدند...

   چشامون پر از اشک و دلمون پر از غم

   این شبها وقتی صدای " یا حسین" می شنوم

    به هیچی فکر نمیکنم جز مظلومیت آقا امام حسین...

     وقتی دسته های عزاداری جوونا رو تو خیابون می بینم

      وقتی صدای "یا حسین" گفتن شون رو می شنوم...

       تو دلم یه دلواپسی،یه حس مبهم،یه حس شعف دست میده..

        وقتی سربند "یا حسین"  و شال مشکی جوونا رو می بینم

         تو دلم میگم خدایا جوونای ما رو ببین چه با شور عزاداری میکنن...

          خدایا خودت پشت وپناهشون باش و به آرزوهاشون برسون....

           این شبها بدجوری حال آدم عوض میشه....

            دلت میخواد تو این شبها یه دل سیر گریه کنی...

            

 

****

تنها و بی هدف دارم پرسه میزنم...

  بدون اینکه بدونم دارم کجا میرم و به کجا میرسم...

  خسته و سرگردون به راه خودم ادامه میدم...

    یه ندایی از درونم میگه داری کجا میری معلوم هس؟؟؟

     با نگام بهش میگم کاری نداشته باش بزار فقط برم....

     این بار جدی تر و نگران تر می پرسه بهت گفتم کجا میری؟؟؟

      با التماس نگام میکرد تا جوابشو بدم....

      یه چن دقیقه ایستادم و رو به آسمون کردم....

      میدونستم این ندای قلبم خداست که داره باهام حرف میزنه....

       به آسمون چشمک زدم و بلند گفتم خدایااااااااااااااااااااااا....

       ندا این بار با تبسم گفت: چرا داد میزنی؟ من که پیشتم....

        با شرمندگی گفتم خدایا بازم ازت غفلت کردم...منو ببخش..

        ندای قلبم که همون خدا بود با لبخند گفت...

        سرتو بالا بگیر و به من نگاه کن...من تو رو بخشیدم....!

****

 الان من چشامو بستم

  تو رویااااااااااااااااام...

 دقیقا تو دنیای خودمم...

   دوس دارم الان لب دریا باشم

    هوا هم سرد باشه...

   بعد آتیش روشن کنم

 هم چنان که به دریا خیره میشم...

 دستامو هم زمان تو آتیش گرم کنم...

 بعد بارون میاد فضا شاعرانه میشه...

 بعد مثل همیشه زیر بارون بمونم و خیس بشم....

 آتیشم خاموش میشه و منم از بارون خسته....

  داشتم یخ میزدم از سرما که یهو صدای آشنایی اومد...

  اینجا از رویا بیرون میام ادامه بدم خیلی رویایی میشه...

 خودتون حدس بزنین صدای آشنا کی بووووود؟؟؟؟!!!!!

 

 ****

دنیای یه دختربچه عروسکشه...

  از ته دل بهش محبت میکنه...

    باهاش درددو دل میکنه...

    وقتی ازش شاکی میشه..

      به جای اینکه عصبانی بشه...

     با محبت و دلسوزی نصیحتش میکنه...

     دنیای ما آدم بزرگا:

      محبتا از ته دل نیس...

      دردو دلا مثل راز نیس..

     به جای گذشت و بخشش

      عصبانی میشن و تازه تلافی هم میکنن!!!!

 

***

یه لحظه فکر کن....!

همه چیز داره خوب وعالی پیش میره...

احساس خوبی داری، چشات داره می خنده

 لبات خندونه، دلهره واسه آینده نداری...

 دلتنگی و تنهایی خیلی کم سراغت میاد...

 که یهو یه اتفاق، یه اتفاق نو، تو زندگیت پیش میاد..

 یه اتفاق، یه حادثه، یه برخورد،

 هر چی هست پیش اومده...

 وتو نمیدونی چه عکس العملی نشون بدی

 هاج واج موندی و جوابی نداری که بدی...

 سرنوشت و تقدیر ما جور دیگه ای داره رقم میخوره...

 سکان سرنوشت ما دست خودمونه ولی

 نمیدونیم چه جوری به چه سمتی حرکت بدیم..!

 الان من، وسط این همه گرفتاری،

 وسط این همه احساسات،این همه عواطف

  یه اتفاق نو و  تاثیرگذار، تو زندگیم پیش اومده...! 

 

****

گاهی وقتا یه شی باارزش داریم

 که دوس نداریم غیر از ما اونو داشته باشه

 نمیگم خودخواه باشیم...

 منظورم اینه که اون شی بارزش فقط متعلق به خودمون باشه...

 گاهی وقتا یه شخص مهم تو زندگیمونه که خیلی مراقبمونه...

 حواسش بهمون هست و همیشه و همیشه همراهمونه...

 وقتی مشکلی تو زندگیمون پیش میاد دستپاچه نمیشیم

 چون اون شخص مهم به راحتی مشکلمونو حل میکنه....

  گاهی وقتا وقتی دلتنگ میشیم و کلافه....

 دوباره کسی هس که تو زندگی کنارمون باشه 

با حرفاش آرامش بده و اون وقته که دلتنگ نمیشیم...!

 

****

 این روزا هوا سرده...

ولی دلم گرمه..

 افکارم مرتبه...

مثل همیشه پریشون و بهم ریخته نیس

این روزا به خدا بیشتر نزدیک شدم...

حضور خدا رو بیشتر احساس میکنم...

 چشام فقط خدا رو می بینه و بس!!

 این روزا دلهره و اضطراب ندارم...

چشام دیگه از اشک خیس نمیشه...

 قلبم دیگه درد نمی گیره...

  هوا سرده...

اما بارونیه...

دلم میخواد برم زیر بارون

 مثل همیشه بدون چتر..

  دلم میخواد زیر بارون

 چشامو ببندم...

  آرزو کنم...

اگه رعد وبرق بزنه...

یعنی به آرزوم میرسم...

 

****

این روزا دلم خیلی تنگ میشه....

پاییز هر سال نهال دلتنگی رو تو قلبم می کاره..

 نهال دلتنگی رشد میکنه،قد میکشه،بزرگ میشه...

مثل پیچک تموم وجودمو پر از دلتنگی میکنه...!

چقدر سخته و چقدر دردناکه این احساس دلتنگی..

احساس میکنی قلبت پوچ و تو خالیه...

احساس میکنی تو این دنیای بزرگ،تنهایی...

تازه اون موقع اس که گریه رفیق دلتنگیت میشه...

گریه ای که بعضی وقتا دست خودت نیس...

 قصه ی پاییز،قصه ی غم انگیزیه...

قصه ای که گاهی وقتا میتونه پایان خوشی داشته باشه....

****

آهسته آهسته دارم قدم میزنم...

میخوام تا ته دنیا برم...

میخوام جایی باشم تا صاحبش

بهم آرامش هدیه کنه...

 تنهام نزاره...

با تموم وجودش بهم محبت کنه...

 میخوام یکسره تا ته دنیا برم...

میخوام هیچی جلو دارم نباشه...

الان آرامش گرفتم،دیگه تنها نیستم

خدا دستاتو بده به من...

پاهام داره از زمین بلند میشه...

میخوام تا ابد پیش تو باشم!!!!

****

بعضی وقتا وقتی از یه آدم دوری میکنی...

اون موقع اس که احساس آرامش میکنی!!!

بعضی وقتا وقتی دلت از یکی میشکنه...

دلت میخواد سرش داد بکشی و ازحقت دفاع کنی...

ولی یه حسی تو رو تو اون شرایط به آرامش دعوت میکنه...

بعضی وقتا میخوای یکی حرفاتو بفهمه،آرومت کنه...

 اما می بینی طرف خودش هزارتا درد داره و بی خیال میشی!!!

بعضی وقتا خود بخود گریه ات می گیره بدون اینکه علتشو بدونی...

 اما سریع بعد چن لحظه گریه ات بند میاد و لبخند رو لبات میاد...!!

بعضی وقتا به زندگی لعنت میفرستی....

 اما بعدش زندگی میکنی و لذت میبری..!!

بعضی وقتا از یکی خوشت میاد وتموم زندگیت میشه...

 اما فرداش از طرف متنفر میشی و از زندگیت بیرونش میکنی..!!

بعضی وقتا  مثل من نمیدونی چه مرگته و از زندگی چی میخوای...

 اما یکی هست اون بالا که همه جوره هوامونو داره و مراقبمونه!!!

 

 

 ****

غمگینم.....

مثل پرنده ای  که تو قفس اسیر شده

غمگینم...

مثل تشنه ای که مدام به دنبال آبه

غمگینم...

مثل عاشقی که دلش شکسته و ویرونه

غمگینم...

مثل مادری که از غم دوری فرزندش وجودش ذره ذره آب شده

غمگینم...

مثل پدری که تاب تحمل اشک فرزندشو نداره...

غمگینم...

مثل گلی که از ریشه کنده میشه...

غمگینم...

مثل دنیای تاریکی که یه آدم  تو زندگیش میتونه داشته باشه...

غمگینم...

 مثل بچه ای که سر چهارراه با التماس گل می فروشه...!

****

رویای سرخم،صدامو می شنوی؟؟؟

دلم برای درد و دل کردن با تو،تنگ شده...

دلم میخواد با همه ی دلتنگیام بیام پیشت..

تو توی وجودمی..

با تو رشد کردم قد کشیدم بزرگ شدم...

یادته چقدر زود بهت وابسته شدم..

یادته واسه اذیت کردنم،میرفتی تو وجود یه آدم دیگه..

وقتی اخممو می دیدی با یه لبخند برمی گشتی تو وجود خودم..

میدونی چرا بهت سرخ میگم؟؟؟

آخه تو مثل آتیش گرمم میکنی

با حرفات بهم انرژی میدی...

منو با تموم وجودت درک میکنی..

کجا رفتی رویای سرخم؟؟

نزار وجودم بی تو سرد بشه...

بیا مثل آتیش وجودمو گرم کن..

****



غروب قشنگی بود...

همون کت مشکی مخملی رو تنش کرده بود

عاااااااااااااشق این کتش بودم...

بهنام میدونست من این کتشو دوست دارم

سعی میکرد همیشه خوشحالم کنه...

همدیگرو با عشق وعلاقه دوست داریم

آشنایی ما تو مهمونی یکی از دوستای مشترکمون بود

1 سال بود که باحضور دوستامونو خونواده هامون نامزد کرده بودیم

وقتی به اوایل آشناییمون فکر میکردم بیشتر عاشق بهنام میشدم

تو همین فکرا بودم که یهو بهنام از پشت سرم آروم گفت:

خانومی من، داره به چی فکر میکنه؟؟؟

بیشتر وقتا خانومی صدام میکرد...

با لبخند به طرفش برگشتم و زل زدم تو چشماش...

با شیطونی گفتم: خوب معلومه به تو عزیزم...

بهنام دستامو گرفت و بوسش کرد و با عشق نگام کرد...

بعد آروم تو گوشم گفت: میدونی چیه خانومی من؟؟؟

آروم نگاش کردم با لبخند گفتم: نه عزیزم...ولی بعد چن لحظه نگران شدم

بهنام ترسو تو چشمام دید و نوازشم کرد وگفت: نترس عزیزم...

با نوازش بهنام آروم شدم و سر رو شونه هاش گذاشتم...

بهنام گفت: میخواستم بگم..

حتی وقتی پیشمی، باز دلم برات تنگ میشه"

سرمو از رو شونه های گرمش برداشتم و با عشق نگاش کردم...

****

چقدر تنهایی سخته!!!!

چقدر دلتنگم این روزا

چقدر گریه میکنم

خدایا چشامو ببین...

دیگه اشکی براش نمونده...

خدایا دلم شکسته...

دلم از این دنیا و آدماش شکسته...

خسته ام خدا

خیلی بهت احتیاج دارم

میخوام بیام پیشت...

میخوام سر بزارم رو شونه هات آروم گریه کنم

میخوام چشمامو ببندم و آروم بخوابم...

****

 

دلم گرفته!!!!!

دلم از همه ی دنیا گرفته....

نمیدونم چرا تو این دنیا پا گذاشتم

وقتی تو یه شب پاییزی چشات پر از اشک میشه

وقتی توی بهار احساس طراوت و نو شدن نمیکنی

وقتی توی تابستون تمام روز دلتنگ کسی میشی

وقتی توی زمستون احساس پوچی میکنی

دنیا خوب منو ببین...

با دل شکسته ی من،با احساس من، خوب بازی کردی

دنیا یادت باشه...

منو به خودت وابسته کردی و منو با بی رحمی رها کردی

دنیا حداقل اونی رو که دوسش دارمو بهم برگردون

مگه نمیگن دنیا عاشقا رو بهم میرسونه...

دنیای خوبی باش واسم 

لطفا!!!!!!!!!!

*****

دوباره دلم تنگ شده،دوباره بارون چشام میخواد از ته دل بباره!!!

دوباره هوس کردم از تنهاییام، از دلتنگیام، از بارون چشام بگمممممممم

دوباره میخوام سرمو بزارم رو شونه ی مرد رویاهام 

میخوام فقط سکوت کنه و به حرفام گوش بده....

میخوام از دلتنگیام براش بگم

میخوام از ته دل واسش گریه کنم...

دنیای عجیبیه!!!!

دنیایی که فقط گریه میتونه قلبتو تسکین بده...

دنیایی که چشمات همیشه باید خیس از اشک باشه 

دنیایی که حتی آغوش مرد رویاییت تو خیالت،تو رو آروم میکنه..

****

خیره به آتیش توی شومینه شدم

دستام تو اون گرما هنوزم یخ میزد

اشکام دونه دونه مثل مروارید از گونه هام سر میخورد

گفته بودی 1 هفته، ولی رفتنت 1 ماه طول کشید...

صورت خندونت جلوی چشمام میومد

داشتی با خنده بهم نگاه میکردی

دلم میخواست جیغ بزنم ولی صدا از گلوم در نمیومد

سرمو پایین انداختم  و به صندلی کنار شومینه خیره شدم

همون صندلی که تو بهش میگفتی "صندلی جادویی"

رو همین صندلی می نشستی و برام با تموم وجودت گیتار میزدی

و با صدای قشنگت میخوندی و بهم با عشق لبخند میزدی...

" اگه دستام خالی باشه... اگه باشم عاشق تو"

غیر دل چیزی ندارم..... که باشه لایق تو"

 

****

بازم خوابتو دیدم.....

خواب دیدم توی جنگلم...

توی یه جنگل سبز که توش یه کلبه ی چوبی داشت!!

" من و تو" داشتیم تو اون جنگل دست تو دست هم قدم میزدیم

تو واسم با اون صدای قشنگت میخوندی و منم عاشقانه نگات میکردم

نگات که می کردم تموم صورتت خنده میشد...

وقتی به اینجای آهنگ رسیدی وایسادی روبروم 

آروم گفتی:

آرزومه تورو تو بغل بگیرم عاشقونه،بوسه ازلبات کنم با بی بهونه...

با شنیدن این آهنگ تموم تنم گر گرفت...

هنوزم جای بوسه ات مونده...

توی قلبم هنوزم صدای قشنگت می پیچه..

ای که  تویی همه کسم، بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم، به هر چی میخوام می رسم....

 

 

****

پاییز قشنگی بود 

روی  نیمکت پارک کنار هم نشسته بودیم

از دلتنگیامون، از خاطراتمون واسه هم می گفتیم

موقع حرف زدنت بغض تو گلوتو دیدم

هر لحظه امکان اشک ریختنت بود...

تو ماهرانه جلوی اشکتو نگه داشته بودی و....

نوبت حرف زدن من شد

وقتی شروع کردم به حرف زدن

بغض نکردم فقط بیصدا گریه کردم

گریه  می کردمو و تو نگام میکردی

آخر سر طاقت نیوردی و با دستات اشکامو پاک کردی

چقدر آرامش گرفتم وقتی در آغوشم گرفتی.....

آسمونم داشت به حال ما گریه میکرد

پاییز قشنگی بود.....

****

همیشه وقتی دلم میگیره گریه میکنم...

یا یه دفتر برمیدارم و سطر به سطرشو پر میکنم

از نوشته هایی که ار عمق درونم میاد 

گاهی وقتا خودم از نوشته هام تعجب میکنم...

تا به خودم میام می بینم دفترم پر شده و چشام خیسه

چقدر سخته موقع دلتنگی تنها باشی و تو خلوتت اشک بریزی

من به این خلوت تنهاییم عادت کردم بهتره بگم انس گرفتم یا وابسته شدم

بعضی وقتا موقع اشک ریختن لبخند میزنم...

لبخند یعنی امید دوباره به زندگی!!!

 

****

دیشب خوابشو دیدم...

گیتار رو با حالت همیشگیش دستش گرفته بود

مثل همیشه لبخند قشنگش رو لباش بود...

با عشق نگام میکرد صورتش پر از خنده شده بود!!!

میخواستم نگاش کنم ولی خجالت می کشیدم...

تا سرمو بردم بالا بهم چشمک زد...

با لبخندش بهم می گفت خجالت نکشم و نگاش کنم...

تا نگام به چشماش خورد از خود بیخود شدم 

دلشوره ای عجیب منو گرفت...

بهم گفت همون آهنگ همیشگی؟؟؟؟

با صدای آروم گفتم اگه یه روزی نوم تو، تو گوش من صدا کنه...

که یهو صدای گیتارش همه جا رو گرفت...

 

*****

توی اتاقم کنار پنجره...

درست روبروی اتاقم..

خاطراتم همه ی زندگیم روبرومه

صدای گیتارش خیلی وقته نمیاد

همین جور پشت پنجره وایسادم

 پرده ی سفید روبروم داره تکون میخوره

پنجره سر تا سرش غم گرفته...

سکوتی محض همه جا رو گرفته...

بارونه داره از پنجره سر میخوره

خواب می بینم؟؟؟

پرده از روی پنجره کنار رفت

بارون شدت گرفت...

چشامو باز وبسته میکنم

....................................

****

 میگم:دلم شکست

میگه: مگه لیوانه می شکنه

میگم: تو چشام نگاه کن تو چشام پر از غمه..

میگه: اگه گردو خاک رفته فوتش کنم

میگم: دارم از غم دوریت گریه میکنم

میگه: دوباره آبغوره گرفتی؟؟؟

میگم:عاااااااااااااااااشقتم

میگه:لیاقت عشقتو ندارم 

میگم: پیشم بمون ترکم نکن

میگه: خیلی وقت پیش باید می رفتم..

اون رفت و یه دنیا حسرت و عشقی که به باد رفت....

****

تنهای تنهام!!!!

تو این دنیای سرد

که هر لحظه مثل زمستون سرد و یخ زده میشه

کجای این دنیام...؟ 

تمام تنم می لرزه وقتی حس میکنم کسی تو این دنیا نیست

وقتی با تموم وجودم آه میکشم

قلبم شروع به تپیدن میکنه...

وقتی حصار جلوی چشماته

وقتی نگات مال یکی دیگه اس

وقتی محبت تو وجودت نباشه

وقتی عشق تو قلبت نباشه...

اون وقته که تنهای تنهایی...

****

دلم از همه ی دنیا گرفته....

دلم پر از غمه

دلم ساکت وخاموشه...

یه بغض پنهون تو گلوم ضجه میزنه

یه دلتنگی مرموز و آشنا بدجوری تو دلم سنگینی میکنه

گریه ای که خیلی وقتا بهم تسکین میده...

گریه ی یواشکی،گریه ی توی خلوت،گریه ی از ته دل

بعضی وقتا قلبم از این همه بار غم رو دلش شکایت میکنه

بعضی وقتا قلبم میخواد یه چیزی بهم بگه...

بعضی وقتا دهن کجی قلبمو به خودمو می بینم

گاهی قلبم میگیره.....

انگاری میخواد واسه همیشه بگیره....!

****

کجای قصه ام.... نمیدونم

تو یه دنیای بزرگ تا حدودی اسیرم

لبخندا همه مصنوعی شده...

دلا به جای مهربونی پر از کینه شده....

شبی خوابیدم احساس کردم نوری میاد

ستاره ها رو شمردم بازم کم آوردم

نه احساسی،نه ستاره ای نه نوری

چشم که باز کردم نوره سر جاش بود

ستاره جلوی چشام بود با یه عالمه احساس...

****

الان تو رویای خودم غرق شدم....

چه رویای قشنگی،چقدر با روحیاتم سازگاری داره...

چقدر کمتر غصه می خورم چقدر شاد شاااااااادم

تو یه شب بارونی، برام یه اتفاق قشنگ افتاد

زیر بارون، من و تو با هم زیر بارون تا خود صبح قدم زدیم..

دستامون رو محکم گرفته بودیم تا کسی نتونه جدامون کنه..

یه لحظه،فقط یه لحظه به چشات خیره شدم...

بهم گفتی:چیشد؟؟؟؟ جوابی نداشتم بهت بدم

فقط ایستاده بودم روبروت و با لبخند نگات میکردم...

میخواستم از عشقت به خودم مطمئن بشم

این راز خیره شدن من به تو بود....!!!!

چقدر از بوی عطرت آرامش میگیرم وقتی بی هوا منو تو آغوشت میگیری...

 

****

بعضی وقتا دلم میخواد از خودم خشونت نشون بدم...

آخه بعضی وقتا هستن کسایی که آدمو از نظر روحی شکنجه میدن..

اصلا دوست دارم کله مو بکوبم به دیوار 

یا از این دنیا دل بکنم و برم....!!!!

بعضیا نجابت و تواضع آدمها رو به اسم حماقت میزارن...

بعضیا مهربونی و عطوفت آدمها رو به اسم سادگی میزارن...

بعضیا گذشت و بخشش آدمها رو به اسم دیوونگی میزارن...

بعضیا احساس و عاطفه ی آدمها رو به تمسخر میگیرن...

بعضیا هم انگار فقط بخاطر این بدنیا اومدن که آدمو تحقیر کنن...

خسته شدممممممممممم از این دنیای خالی از احساس و عاطفه

این دنیا با احساس من، با رویای من فرق داره....

رویای من تو این دنیای بزرگ گم شده

هر چقدر میخوام دست دراز کنم رویامو از این دنیا بیرون بکشم

نمیشه.... 

جالبه رویامم داره باهام بازی میکنه....!!!!!

****

گفتی چشم بزار، گذاشتم.....

گفتی تا 10 بشمر،شمردم...

گفتی دنبالم بگرد،گشتم....

من خسته، گشتم خیلی گشتم ولی پیدات نکردم...

به صدای قلبم گوش دادم صدایی از درون قلبم میومد...

بهم تلنگر میزد و میگفت نگردد...نیست...پیداش نیس

اما من خسته،بازم دنبالت گشتم دنیا رو بخاطرت زیر و رو کردم...

ولی تو نبودی تو دنیای من گم شده بودیییییییییی.....

دنیای من با تو قشنگ میشد...

*****

الان من چشامو بستم،تصور میکنم لب دریا تو ساحلم...

به دریا خیره شدم با هر موجی که به طرفم میاد کمی آرامش میگیرم

کمی جلوتر میرم موج آب تا زانوهام میاد...

میخوام خیس بشم هر موجی که بهم میخوره تموم تنم میلرزه

احساس سرما میکنم موهام پریشون میشه....

از دریا فاصله می گیرم می شینم لب ساحل..

دوباره خیره میشم به دریا ایندفعه غروبو دارم می بینم

بهم قول داده بود دم غروب پیداش میشه!!

دلشوره تموم وجودمو میگیره یعنی میشه بزنه زیر قولش؟؟

درست تو حال و هوای دلشوره بودم که که که که که که 

دستی از پشت سرم چشامو نوازش کرد..

خدایا خودش بود...همونی که میخواستم!! 

چقدر دستاش آرامش بخش بود

با محبت نگام کرد،منم نگاش کردم

الان کنارم نشسته ایندفعه با هم غروبو تماشا میکنیم

چقدر این لحظات برام قشنگه...

****

تا حالا شده یه بغض سنگین تو گلوت باشه و نتونی گریه کنی؟؟

تا حالا شده دلت به اندازه ی دنیا بگیره و احساس کنی الانه که خفه بشی...؟

تا حالا شده کسی انقد دوستت داشته باشه و تو دوسش نداشته باشی؟؟

تا حالا شده کسی برات حرفای عاشقانه بزنه و واست بی اهمیت باشه؟؟

تا حالا کسی بوده تو زندگیت که واست یه کوچولو مهم باشه؟؟

تا حالا کسی بوده تو زندگیت که خیلی واست مهم بوده ولی اون قدرتو ندونسته؟؟

چقدر ازآدمهای این دنیا بیزارم،دوست داشتنشون شده یه شوخی...

اصلا انگار آدمو نمی بینن انگار دوست داشتن شده واسشون یه تفریح...

خیلی دلم گرفته اندازه ی این دنیای لعنتی دلم گرفته....

دنیا با توام،صدامو می شنوی؟؟؟؟

خسته ام باور کن،دلتنگم باور کن  کاسه صبرم خیلی وقته چیزی توش نیس

کاسه صبرم توش پر اشکه،اشکای من

اگه باور نداری سر بکش،تو چشام نگا کنی می بینی که دیگه

اشکی برام نمونده..

اشک هم بامن غریبه شده...

****

اشک،گریه،بغض،تنهایی،دلتنگی

چقدر سخته همه ی حرفای نگفته تو تو دلت بریزی

چقدر سخته هزار بار تو خودت بشکنی و صدایی ازت در نیاد

چقدر سخته احساس دلتنگی کنی و کسی نیاد سنگ صبورت بشه

دیشب گریه کردم دیشب با بغض فرو خورده ام با تو حرف زدم

تو آرومم کردی اما من بی بهانه داشتم گریه می کردم

تو بهم آرامش می دادی اما من آرامش نداشتم

چقدر با حرفای قشنگت سعی کردی خنده رو لبام بیاری

اما من فقط و فقط گریه می کردم

دیشب جز صدای گریه ی من،صدای دیگه ای نمیومد

بعضی وقتا گریه واسم لازمه گریه حالمو خوب میکنه

گوشی رو قطع میکنم گریه ام بند میاد

هنوزم اون احساس دلتنگی اون بغض سنگین داره خفه ام میکنه

هنوزم دلتنگممممممممممممممممممممممممم

*****

ته قصه های بچگی مون همیشه خوب وخوش بود

پرنسس قصه مون با شاهزاده ی خوش تیپ قصه آشنا میشد

دوست داشتیم همون اول قصه به هم برسن

ولی همیشه یه مانعی وجود داشت که نمیزاشت بهم برسن

این مانع یا جادوگر بود یا یه پیرزن بد ذات یا آدمهای حسود

عاشق قصه ی سیندرلام،دختری که با وجود نامادری و دوخواهر

ناتنی اش با همه ی مشکلاتش به شاهزاده رسید....

قصه ی ما هم مثل قصه ها و افسانه هاست

درست توی اوج خوشبختی،هزار تا مانع و مشکل درست میشه

درست تو این موقع اس که نا امید میشیم

هزارجور بدبیاری و بدشانسی نصیب آدم میشه....

ولی ما هم میتونیم مثل قصه ها داستان زندگیمونو تموم کنیم

کافیه امید داشته باشیم به خودمون ایمان داشته باشیم

همین الان یه مداد دستت بگیر و زندگیتو اون جوری که دلت میخواد

 ترسیم کن اگه یه جاهاییش ایراد داشت با پاک کن پاکش کن

امتحان کن....

****

تابستون هیچوقت تابستونو دوست نداشتم!!!!

یعنی به جز گرمای طاقت فرسا چیز دیگه ای نصیب آدم نمیشه

اصلا از لحاظ احساسی هم به درد آدم نمیخوره.....

من عاشق بهارم عاشق پاییزم!!!!

اصلا تو این دو تا فصل احساس بدجوری موج میزنه

احساس تو تابستون گم میشه....

خیلی دیگه لطف کنه مسافرتو به آدم تحمیل میکنه

تازه اونم کجاااااااا؟ یه جایی که آدم احساس آرامش کنه

من از شلوغی بیزارم یعنی تا یه حدی جو آرومو ترجیح میدم

تابستون من تا الان داره تا یه حدی باهام را میاد

یعنی سعی میکنم باهاش را بیام

آخه احساس من باهاش یکی نیس.....

می ترسم احساسمو یه جایی تو این تابستون جابزارم گمش کنم

آخه میخوام تحویلش بدم به پاییز

پس این پاییز کی میرسه؟؟؟؟

آخه میخوام از احساسم براش بگمممممممم...........

****

سرزمین رویایی من،چگونه سرزمینی است؟؟

رویای من،با واقعیت چقدر فاصله داره؟؟؟

توی سرزمینی که من هستم همه جور آدم هست

ولی دلاشون،مهربونیاشون،محبتاشون کلی با واقعیت فرق داره!!!

مثلا من ناراحتم دلم از یه اتفاقی از یه جریانی حسابی گرفته

یه سنگ صبور میخوام که بتونه تو این شرایط کمکم کنه...

تو سرزمین رویایی من،سنگ صبور تا دلتون بخواد هستش

ولی تو واقعیت خیلی کم می تونی یه سنگ صبور واقعی پیدا کنی....

مثلا من میخوام به عشقم برسم با اونی که دلم میخواد پیوند عاطفی برقرار کنم

تو سرزمین رویایی من،تا دلت بخواد عاشق پیشه،وفادار،با صداقت هستش

ولی تو واقعیت عاشق با صداقت،با وفا خیلی کم پیدا میشه....

کاش دنیام با واقعیت یکی میشد یعنی میشه بین سرزمین رویایی من 

با واقعیت فاصله نداشته باشه؟؟؟؟یعنی میشه این فاصله ها از بین بره؟؟؟؟

****

دلتنگی به چه معناست؟؟؟

چرا دلتنگ می شیم؟دلتنگ چه کسانی می شیم؟؟

چه وقتایی دلتنگ می شید؟وقتی دلتنگ میشید چه عکس العملی نشون میدید؟؟

شما رو نمیدونم ولی الان من واقعا دلتنگم!!!!

یه حسی دارم،یه حس مبهم،یه بغض نشکسته،یه دلتنگی مرموز

دلم میخواد یه دنیایی باشه که فقط خودم باشه و خدا

دلم میخواد فقط واسش حرف بزنم

مهم نیست چه حرفی،فقط دوست دارم پشت سرهم براش حرف بزنم

دلم میخواد گریه کنم،اشک بریزم، با تموم وجود بغلش کنم

از بی معرفتی ها از ناملایمات از سختی ها از بی مروتی ها

دلم یه تکیه گاه میخواد دلم یه شونه میخواد یه شونه ی گرم

دلم یه دست نوازش میخواد،دلم یکی مثل خدا میخاد..........!

 

 

****

دوست دارم زمان بایستد تا دنیا رو اون جوری که هست ببینم..

کاش دنیای من،دنیای تو با هم یکی میشد 

کاش میشد به آسمون برم،سوار تاب توی آسمون بشم..

جیغ بزنم،شادی کنم،از ته دل اسم خدا رو فریاد بزنم

خدا بیاد ازپشت سرم غافلگیرم کنه،دستاشو بزاره روی چشمام

منم از ته دل بترسم،دوباره جیغ بزنم

خدا آروم دستاشو از رو چشام برداره با مهربونی نوازشم کنه!!!

آروم تو گوشم بگه:نترس عزیزم،من پیشتم دیگه نمیخواد از چیزی بترسی

منم با نگاش آروم میشم، جون تازه می گیرم، لبخند میزنم،آرامش می گیرم

رو میکنم بهش میگم:پیشم باش،تو اگه باشی از چیزی نمی ترسم

خدا لبخند میزنه آروم با صدای قشنگش میگه:

من خیلی وقته پیشتم،تو پیشم نیستی!!!!! 

****

رویای شیرین به نظر شما چه رویاییه؟؟؟؟

مثلا فکر کنین یه روز که از خواب بیدار میشین

همه چیز خوب و آرامش بخشه

نه مشکلی پیش میاد،نه دلخوری پیش میاد،نه دل شکستنی،نه گریه واشکی

چقدر اون روز واسمون شیرین میشه

البته وجود عزیزامون هم تو آرامش ما هم تاثیر داره....

تا حالا فکر کردین چه چیزی بیشتر به شما تو این دنیا آرامش میده؟؟؟

اصلا آرامش یعنی چی؟؟؟شما آرامش رو تو چی می دونین؟؟؟

****

الان من دقیقا وسط رویامم...

توی یه کلبه ی چوبی وسط جنگل 

تنهای تنها... به دور از هر مزاحم و چیزای دیگه!!!

دارم روی صندلی جادویی کنار شومینه کتاب "سیمونه" میخونم

اگه تا حالا نخوندین بهتون پیشنهاد میکنم بخونینش 

سیمونه اسم یه شخصیت فوق العاده جذاب و مهمتر از همه یه عاشقه!!!

یه عاشقی که واسه اینکه حلقه نمیتونسته واسه عشقش بخره مجبور میشه انگشتر "مریم مقدس"

رو از کلیسا بدزده و به عشقش تقدیم کنه!!!

از رو صندلی جادویی بلند میشم پنجره رو باز میکنم.... هوای لذت بخش جنگل رو با تموم وجودم بو میکشم

کاش همیشه تو رویای جنگل بودم........!

****

تا حالا دقت کردین رویاتون چه رنگیه؟؟؟؟ 

مشکیه؟یا خاکستریه؟یا حتی سفیده؟یا شاید هم طلایی و نقره ایه!!!

اگه مشکی و خاکستری باشه یعنی یه حس مبهم تو وجودتون هست

اگه طلایی و نقره ای باشه یعنی افکار بلند پروازانه دارین...

رویاتون هر رنگی باشه،مهم نیست مهم قلب پاکته،مهم فکر قشنگی که تو ذهنت داری،

مهم شاد کردن دل یه آدمه،مهم عاشق بودنه............

تا حالا رویاتون به واقعیت تبدیل شده؟؟؟

****

چقدر دلتنگی سخته،خیلی فاجعه است.....

کاش اونایی که دلتنگ مون میکنن بدونن دارن بدترین شکنجه رو در حق ما میکنن!!!

که چی؟؟؟ طرف با غرور برگرده بگه بااااااااااااااااای

بعد ما بشینیم واسش گریه کنیم ازش بد بگیم،خلاصه داغون بشیم...

یه کوچولو فقط یه کوچولو ببین طرف ارزش غصه خوردنو داااااااشت؟؟؟؟؟؟

خدایی داشت؟؟؟؟ 

****

نمیدونم از کجا شروع کنم،تا رویایی تون کنم!!!!!!

ازبارون پاییز بگم یا جنگل سر سبزی که توش یه کلبه ی چوبی داره یا از آدم برفی عاشقی بگم که بخاطر نرسیدن

به عشقش آب میشه یا از احساسات شدید یه دختر به عشقش که باعث میشه با دنیای خودش آشتی کنه!!!!!

نمیدونم عشق کجای زندگی آدمهاست،هر کسی از *عشق* یه تعریفی داره     

خوب یا بد.... عشق تو تک تک لحظات آدمهاست منتها باید از عمق وجود درکش کرد

راستی کی تو این دنیا عاشق واقعیه؟؟؟؟

 

Not: Bazen Büyük Dosyaları tarayıcı açmayabilir...İndirerek okumaya Çalışınız.

Benzer Yazılar

Yorumlar